سجادسجاد، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره

داستان یک آغاز

رفت و آمد این روزها

جمعه 2 اسفند 1392 کوچولوی نازم به یمن قدم مبارکت مهمونای عزیز واسه دیدنت و عرض تبریک به خونه ما میان. البته شما چند تا مهمون همون روز اول توی بیمارستان داشتی:مامانی (مامان بابا حمید)  عمو حسین عمو آخری شما عمه فاطمه عمه کوچیک شما همراه آقا حامد و آقا هادی پسرای عمه فاطمه مامانی و عمو علی (عموی بزرگ شما) دایی علی جان (دایی بزرگ شما) دایی حسین جان (دایی کوچیک شما) زن دایی لیلا و زهرا جون دختر دایی حسین عمو حسین و زن عمو فریبا و سارا جون دخترشون عمه عصمت (عمه بزرگ مامان) عمو رضا (عموی وسطی شما ) فاطمه خانوم همراه آقا امیر و آقا محمد پسرای عمو رضا و شیوا خانوم همسر آقا محمد زینب خانوم و زهرا خانوم دخترای عمو علی همراه...
26 اسفند 1392

اولین ویزیت دکتر اطفال

دوشنبه 12 اسفند 1392 سلام پسرکم 16 روز از به دنیا اومدنت میگذره و مامان اصلامتوجه نشد چطور گذشت بعد از مشورت با (خاله مژگان) مامان امیر رضا تصمیم گرفتم که شما را برای معاینه کلی پیش دکتر کاشی متخصص اطفال و نوزادان ببرم. ساعت 7:15 وقت گرفتم اما به خاطر درو بودن مسیر با یک ربع تاخیر رسیدیم. وقتی آقای دکتر شما را کاملا معاینه کرد از همه چی راضی بود. قطره ویتامین آ+د واست تجویز کرد. در ضمن یه سری آزمایش خون و ادرار هم نوشت که انجام بدیم. همون شب آزمایشگاه سعید رفتیم و از شما آزمایش خون گرفته شد. گروه خونی شما o+  و بقیه موارد نرمال گزارش شد. خدا را شکر ...
21 اسفند 1392

گرفتن شناسنامه

دوشنبه 28 بهمن 1392 پسر گلم بابا حمید فرصت را از دست نداد با گواهی ولادت که بیمارستان روز ترخیص به ما داده بود جهت گرفتن شناسنامه به سمت ثبت احوال راهی شد و شناسنامه شما همون روز صادر شد و شما صاحب هویت شدی. مبارک باشه عزیز دلم ...
11 اسفند 1392

تشکیل پرونده!

یکشنبه 11 اسفند 1392 عزیز دلم امروز صبح ساعت 8:30 همراه بابا حمید رفتیم مرکز بهداشت تا واسه شما تشکیل پرونده سلامت بدیم. پرونده حاوی سوالات زیادی بود که مامان همشونو جواب داد. قد شما اندازه گیری شد = 55سانت  وزن شما = 4کیلو    دور سر = 37 سانت خدا را شکر همه چی نرمال بود ...
11 اسفند 1392

عقیقه آقا سجاد

جمعه 9 اسفند 1392 پسرم تصمیم گرفتیم برای حفظ سلامتیت و دور شدن خطر و بلا از شما عقیقه بدیم. بابا حمید صبح رفت دنبال گوسفند و قصاب. ساعت 1 بود که گوسفند کشته شد و مامان فرزانه همراه خاله پروانه و خاله زهرا گوسفند را جهت پخت آماده کردن. من و بابا حمید نباید از این غذا میخوردیم. برای شب غذا آماده شد . اتفاقا ما چند تا مهمون داشتیم. مامانی عمو محسن و زن عمو جمیله همراه زهره و زهرا  آقا امید و مریم خانوم همراه ستایش جون دخترشون . دایی حسین. بله سفره ای انداخته شد و مهمونا مشغول شدن. واسه سلامتی شما صلوات فرستادن و دعا کردیم همیشه سالم بمونی عزیزم  ...
11 اسفند 1392

تست غربالگری

سه شنبه 29 بهمن 1392 عزیز دلم امروز پس از گذشت 3 روز از تولد شما به مرکز بهداشت رفتیم تا تست غربالگری انجام بدیم. شما شیر خورده و خوابیده بودی. مسئول آزمایشگاه شما را از خواب بیدار کرد و چند تا قطره خون از پاشنه پای کوچولوت گرفت تا تحت آزمایش قرار بگیره من فکر میکردم شما گریه می کنی و خیلی دردت میاد اما اصلا اینطور نبود و شما ساکت بودی. قرار شد اگه خدای نکرده مشکلی پیش بیاد ظرف 2 هفته به ما اطلاع بدن. ان شاءا... که موردی پیش نمیاد. ...
11 اسفند 1392
1